اقتصاد توسعه یافته، انسان‌هاي توسعه یافته


آرمان داوري
امروزدو موضوع اقتصاد و جامعه دردنيا به هم تنيده شده است به اين مفهوم که هرچه اقتصاد کشوري توسعه یافته‌ترباشد، جامعه پيشرفته‌تروازرشد وتوسعه یافتگي بالاتري برخورداربوده و منابع انساني آن بهره‌ورتراست.اقتصادهاي رو به رشد به طوراخص جوامع توسعه یافته‌تروبهره‌ورتردارند. البته اين موضوع در همه کشورها صدق نمي‌کند کما اينکه درکشورهاي هند وچين به عنوان اقتصادهاي نوظهورو توسعه یافته مي‌بينيم که جوامع انساني آنها هنوز به بالندگي،رشد وبهره‌وري کامل دست نيافته وقشرعظيمي‌از مردم اين دو کشور که شايد به صدها ميليون نفر هم برسد، از رشد و توسعهافتگي لازم برخوردار نيستند وهنوزدرفقر مطلق به سر مي‌برند که اين امرنشات گرفته از نوظهور بودن اين اقتصادها و بي توجهي به همه فاکتورهاي توسعه به ويژه فرهنگي است. اين کشورها هرچند تا حد زيادي طعم توسعه یافتگي را چشيده وجزو۲۰ اقتصاد پرقدرت جهان هستند، ولي از نظر منابع انساني و توزيع ثروت هنوزبه سطح کافي و وافي رشد نرسيده‌اند. در همين حال و با نگاهي به اقتصاد ايران به اين نکته مي‌رسيم؛ با توجه به اينکه اقتصاد ما در حال توسعه است و هنوز به مرحله بالندگي و بلوغ کامل نرسيده، جامعه نيز هنوز به رشد و توسعه یافتگي مورد نياز دست نيافته است. اين امر بدين معناست که ما در بسياري از مولفه‌هاي اقتصادي نتوانسته‌ايم آنطور که بايسته و شايسته است عمل کرده و بدين‌سان در حوزه منابع انساني و جامعه نيز رشد و توسعه لازم را پيدا نکرده‌ايم. به طور مثال در اقتصاد به معناي عام و مقولاتي چون مديريت انرژي، مديريت بانکداري، بنگاه‌هاي اقتصادي و صنعتي و ... متاسفانه هنوز نتوانسته‌ايم در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيم. اگر بخواهيم مثال بهتري بزنيم همانطور که مي‌دانيد همه ساله سازمان مديريت صنعتي همايشي را با عنوان IMI-100 يا در حال حاضر به نام IMI-500 برگزار مي‌کند که در اين رقابت شرکت‌هاي برتر ايران در شاخص‌هاي مختلف بررسي و رتبه‌بندي مي‌شوند. با نيم نگاهي به اين شرکت‌ها درمي‌يابيم که شوربختانه هيچ کدام از آنها در رتبه‌بندي جهاني فورچون 500 حضور ندارند و نامي‌از آنها در اين رتبه‌بندي ديده نمي‌شود. با بررسي بيشتر اين فهرست و شرکت‌هاي حاضر درسرليست آن درمي‌يابيم آنچه که در فورچون ۵۰۰ به عنوان شرکت‌هاي برتر ديده مي‌شود به‌ويژه در رتبه‌هاي يکم تا دهم درکمال شگفتي،شرکت‌هايي که داراي تجهيزات و تکنولوژي‌هاي اهزينه بر و مگا هستند وجود ندارند و عموما شرکت‌هايي دربين۱۰ شرکت برترجاي گرفته‌اند که در زمينه مغزافزار، دانش‌بنيان بوده و کاملا متکي به دانش، منابع و سرمايه‌هاي انساني خود هستند. بنابراين اقتصاد توسعه یافته، انسان‌هاي توسعه یافته هم پرورش مي‌دهد يا برعکس انسان‌هاي متخصص و توسعه یافته، اقتصادهاي توسعه یافته را شکل مي‌دهند. براي نمونه در سرليست فورچون ۵۰۰ شرکت‌هايي مثل گوگل، اپل و شرکت‌هايي از اين دست حضور دارند که از نظر دانش و مغزافزار دنيا را تسخير کرده و بر همه شئونات زندگي انسان دخل و تصرف دارند و در کمتر جامعه‌اي مي‌توان ديد که از خدمات گوگل و يا نرم ‌افزارهاي اپل مانند گوشي آيفون استفاده نکنند. اين نيازي است که ايجاد شده و منجر به اين امر شده که شرکت اپل در رتبه‌بندي فورچون ۵۰۰ و درآمدزايي سرشار، جايگاه بسيار شايسته‌اي را از آن خود کند. به اين ترتيب درمي‌يابيم که براي توسعهافتگي نيازمند منابع يا به نوعي ثروت و سرمايه انساني هستيم. ما در جامعه خود نياز به مغز و تفکر انسان‌ها داريم و اين مهم هم حاصل نمي‌شود مگر در يک محيط آرام، آکادميک و دانش‌بنيان البته با حمايت تام و کمال دولت. بدون شک و در کشورهاي توسعه يافته و نوظهور، شرکت‌هاي بزرگ مغزافزار و دانش‌بنيان شکل نگرفته و ايجاد نشده‌اند، مگر با بستر سازي و حمايت‌هاي دولت‌هاي آنها. در اين ميان، نکته قابل توجه آن است که شرکت‌هاي بزرگ دانش‌بنيان به مراتب بيش از درآمد نفت ايران درآمد کسب مي‌کنند و حتي تنها برند و نشان تجاري اين شرکت‌ها از کل پول صادرات نفت ايران در يک سال هم فراتر مي‌رود. بنابراين ضروري است که در ساختارها، تفکرات و نگاهمان به آينده اقتصاد ايران و بنگاه‌هاي صنعتي فقط به فکر حجم يا ايجاد بنگاه‌هاي بزرگ نباشيم و بايد در حوزه نرم‌افزار و حوزه دانش بنيان هم قدم‌هاي جدي برداريم و قدرت‌هاي بزرگ را با ايجاد شرکت‌هاي دانش‌بنيان به چالش بکشيم.